یادآوری....

سلام خوش آمدید

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

کاری به این ندارم که این 6 کلمه از آئین زرتشت گرفته شده یا هر مسلک و مرامی ، اما در حقیقت اگر نگاهی به واقعیتی که در پشت این کلمات نهفته شده بیاندازیم میبینیم که با کلماتی به همین سادگی میتوان چه دنیای زیبایی ساخت . دنیایی پر از صلح و آرامش و مساوات ، که هر کدام از اجزا نه تنها به یکدیگر احترام می گذارند بلکه رشد و تعالی خود را در رشد و تعالی سایر اجزا به صورت همزمان می پندارند . من نیز چنین تلاشی دارم کلیت تلاش و اراده ام را بر این استوار نموده ام که این کلمات را هر روز و هر لحظه با تمام وجودم تکرار کنم تا بتوانم بیشتر و بیشتر ، بهتر و بهتر از خودم باشم . باشد که در این راه از امتحاناتی که قوانین الهی برایم به جهت رشد و تکامل بیشتر تدارک می بینند به خوبی  و با کوله باری از تجربه بیرون آیم . امیدوارم بتوانم دوستانی که در این راه با همین نوع نگرش در کنارم هستند را یاری رسان بوده و از این به بعد بتوانیم بینشی که باعث شکوه کل هستی میشود را بدست آورده ، مقتدر باشیم و از احساساتی مانند کامجویی ، بدخواهی ، تنبلی و افسردگی همچنین پشیمانی ، شک و دودلی ،گوش دادن به هوای نفس و شهوات دور باشیم و در نهایت به رنج و مباحثش توجه کنیم و بپرسیم که چرا اکنون اینجائیم ؟ سعی کنیم همه را ببخشیم و توجه داشته باشیم که بدترین آدمها اساتید ما هستند سعی کنیم زمان را فراموش کنیم گذشته ، حال و آینده در ذهن ما هستند و به جای آن غرق در نگرش شویم . غرق در نگرش به بدن ، به هوش جهان شمول و آگاهی به دانستگی . پس به نظرم باید آگاهتر باشیم و خصوصیاتی را با این نگرش خلق کنیم بنابراین جمله کلیدی من این خواهد بود :::   من خلق خواهم کرد

  • عام

به جان جمله مستان که مستم
 بگیر ای دلبر عیار دستم

به جان جمله جانبازان که جانم
 به جان رستگارانش که رستم

عطاردوار دفترباره بودم
 زبردست ادیبان می نشستم

چو دیدم لوح پیشانی ساقی
 شدم مست و قلم‌ها را شکستم

جمال یار شد قبله نمازم
 ز اشک رشک او شد آبدستم

ز حسن یوسفی سرمست بودم
 که حسنش هر دمی گوید الستم

در آن مستی ترنجی می بریدم
 ترنج اینک درست و دست خستم

مبادم سر اگر جز تو سرم هست
 بسوزا هستیم گر بی‌تو هستم

تویی معبود در کعبه و کنشتم
 تویی مقصود از بالا و پستم

شکار من بود ماهی و یونس
 چو حاصل شد ز جعدت شصت شستم

چو دیدم خوان تو بس چشم سیرم
 چو خوردم ز آب تو زین جوی جستم

برای طبع لنگان لنگ رفتم
 ز بیم چشم بد سر نیز بستم

همان ارزد کسی کش می پرستد
 زهی من که مر او را می پرستم

ببرد از کسی کآخر ببرد
 به سوی عدل بگریزید ز استم

چو ری با سین و تی و میم پیوست
 بدین پیوند رو بنمود رستم

یقین شد که جماعت رحمت آمد
 جماعت را به جان من چاکرستم

خمش کردم شکار شیر باشم
 که تا گوید شکار مفترستم

  • عام

  • عام
یادآوری....

با درود به دوستانی که در حال مطالعه این صفحه هستند. امیدوارم مطالبی که سعی میکنم با وسواس کامل انتخاب یا مکتوب و منتشر کنم برایتان راهگشاومفید باشد . به شخصه معتقدم یک جمله به تنهایی میتواند زندگی انسانها را متحول نماید . به امید تحولات چشمگیر در همه ما !!!

آخرین نظرات