ما خواستار عشق هستیم در حالیکه بیرحم و خشن بوده ایم . ما خواستار درک هستیم در حالیکه هرگز ندانستیم چگونه کسی دیگر را درک کنیم و هرگز یاد نگرفتیم از نگاه کس دیگری نگاه کنیم . ما آرزوی شانس بسیار بزرگی را داریم ، در حالیکه همیشه مسبب بسیاری از بدشانسی ها بوده ایم . ما دوست داریم در خانه ای بسیار زیبا ، با تمام امکانات به دنیا بیائیم در حالیکه در زندگی نتوانستیم یک خانه و آشیانه برای فرزندانمان فراهم کنیم . ما علیه کسانی که به ما توهین می کنند اعتراض میکنیم در حالیکه همیشه به همه توهین کرده ایم . ما از بچه هایمان میخواهیم از ما اطاعت کنند در حالیکه هرگز ندانستیم چگونه از پدر و مادرمان اطاعت کنیم . افترا یا تهمت ها ما را به شدت  آزار می دهد در حالیکه همیشه تهمت زده ایم و جهان را پر از درد کرده ایم . غیبت  ما را ناراحت میکند ، دوست نداریم کسی پشت سرمان غیبت کند در حالیکه همیشه مشغول غیبت بوده ایم و پشت سر دوستانمان بد حرف زده ایم و باعث رنجش دیگران شده ایم . یعنی ما همیشه چیزی را میخواهیم که نداده ایم . در زندگی ، شر بوده ایم . لایق بدترین ها بوده ایم اما تصور میکنیم که باید بهترین ها به ما داده شود ما زندگی میکنیم گویی که یک کارت اعتباری نامحدودی داریم و هرگز مجبور نیستیم چیزی بپردازیم .  لازم است نگاه مان را عوض کنیم و ببینیم که این واقعیت ندارد و برای کسی هم سودی ندارد حتی خودمان . بدیهی است که هر یک از ما اشتباهات زیادی مرتکب شده ایم چه کاری میتوانیم انجام دهیم تا برای کارمایمان مذاکره کنیم ؟ وقتی ما در محضر قاضی بزرگ  ظاهر میشویم ، چه چیزی برای ارائه خواهیم داشت تا بهای همه چیزهای شری را که انجام داده ایم بپردازیم .

سامائل آئون ویور  - کتاب کارما قابل مذاکره است