تمایل به تایید ، یکی از جهت‌گیری‌های شناختی  ذهن ماست و پدیده‌ای‌ است روانشناختی. جهت‌گیری‌های شناختی الگوهایی هستند که در قضاوت و استدلال انحراف ایجاد کرده، و به موجب آن‌ها استنتاج در مورد شخص و شرایط دیگر ممکن است در مسیری غیرمنطقی کشیده شود. بنابراین، جهت‌گیری‌های ادراکی گاهی اوقات ممکن است به تحریف ادراکی، قضاوت نادرست، تفسیر غیر منطقی، یا آنچه که به طور گسترده بی خردی نامیده می‌شود، منجر شوند. در این متن و متون بعدی تصمیم داریم مبانی روان‌شناختی، که در نهایت به سیستم رفتاری ما می‌انجامند، را بررسی کنیم.

 شما بخواهید یا نخواهید مغز انسان‌ها به شکلی تکامل یافته که به طور معمول تصورات اولیه خود را به عنوان پیش‌فرض درست انگاشته و اگر ما با تعداد زیادی از حقایق در مورد یک پدیده روبرو شویم، گزینه‌هایی در جلو چشم ما جلوه می‌کنند که با پیش زمینه ذهنی ما منطبق باشند و در غیر این صورت بسیاری از حقایق ارائه شده را نادیده می‌گیریم. به این جهت گیری در انتخاب داده‌ها و حقایق، تمایلِ به تایید گفته می‌شود.

این جهت گیری را می‌شود با یک تمثیل ساده توصیف کرد. یک هفت‌تیر کش در تگزاس در تمرین تیراندازی، اسلحه‌ی خود را از قلاف بیرون می‌کشد و به سمت دیواری شلیک می‌کند. روی دیوار اثرات گلوله باقی می‌مانند. هفت‌تیرکش روی قسمتی که اثر گلوله‌ها روی دیوار در نزدیکی هم قرار دارند سیبلش را می‌کشد و فردا آن روز جلوی همه فخر می‌فروشد که من بیشتر شلیک‌هایم را به هدف زدم. به این کار «مغالطه ی شش‌لول‌بند تگزاس» گفته می‌شود، که ذهن ما در بسیاری از موارد مشغول انجام این مغاطه‌ است.

 

تمایلِ به تایید بر شیوه‌ی انتخاب ما از داده‌ها و تفسیر ما از آن داده‌ها دلالت دارد. به عنوان مثال، بسیاری از ما در بحث‌های مختلفی شرکت می‌کنیم که یا موافق موضوع بحث هستیم یا مخالف آن. ما برای آماده سازی خود در مورد بحث، به کتاب‌ها، مقالات و حقایقی مراجعه می‌کنیم که در جهت تصدیق و تایید نظریه پیش‌فرض ما باشند، نه در مخالفت با آن.

این صحنه را در نظر خود تجسم کنید. شما وارد آپارتمانی می‌شوید. جنازه‌ای را می‌بینید و روی کمر مقتول اثر جراحت چاقو وجود دارد. چند قدم به جلو می‌روید و شخصی را می‌بینید که یک چاقو در دست دارد و بهت زده به جنازه‌ی مقتول نگاه می‌کند. شما بلافاصله از صحنه جرم متواری می‌شوید و با پلیس تماس می‌گیرید. از دیدگاه شما، قاتل شخص چاقو به دست است. تمامی شواهدی که شما دیدید با ذهنیت شما در مورد صحنه‌ی یک قتل برابری می‌کند. پلیس به صحنه می‌رسد و پس از دستگیر کردن شخص چاقو به دست، تحقیقات خود را در مورد صحنه جرم آغاز می‌کند.

این جاست که تفاوت یک شخص عادی (شما) و کاراگاه پلیس آشکار می‌شود. وظیفه یک کارگاه این است که نسبت به تصورات اولیه خود از صحنه جرم نتیجه گیری نکند و خود را از جهت‌گیری‌های شناختی شخصی نسبت به صحنه جرم برهاند. برای همین است که شروع به جمع‌اوری اطلاعات بدون وابستگی به دیدگاه اولیه خود از صحنه جرم می‌کند و چه بسیار پرونده‌ها قضایی این چنینی وجود داشته که پس از تکمیل تحقیقات پلیس، شخص چاقو به دست تبرعه شده و قاتل اصلی دستگیر شده است.اصولا یکی از اساسی‌ترین ویژگی‌هایی یک کاراگاه این است که در مورد یک صحنه جرم، خود را از تمایلِ به تایید (Confirmation bias) برهاند و بر اساس شواهد همه جانبه به دنبال خاطی اصلی بگردد.

حال سوالی که مطرح می‌شود این است که جهت‌گیری‌های ادراکی و به خصوص تمایلِ به تایید چرا در روان و ذهن ما به وجود آمده و فرگشت یافته‌اند؟

در تصمیم گیری‌های ما و برداشت و قضاوت ما مواقعی وجود دارد که سرعت عکس‌العمل و تصمیم گیری بر دقت و صحت تصمیم‌گیری ارجحیت دارند. جهت‌گیری‌های ادراکی ما را قادر می‌سازند که که در زمانی کمتر تصمیمی آنی و سریع بگیریم و اکثر این تصمیمات با توجه به همین سیستم غریزی درست هستند. انسان نخستینی را در نظر بگیرید که در حیات وحش زندگی می‌کرده. او صدایی را از لابه‌لای بوته‌ها می‌شوند. اگر بخواهد با سیستم ادراک منطقی خود شرایط را بررسی کرده و تصمیم نهایی را بگیرد، چه بسا حیوان درنده‌ای از لای بوته‌ها به بیرون می‌پریده و او را شکار می‌کرده. پس آن انسان توسط چنین ادراک‌هایی، هر چند غیرمنطقی و جهت‌گیرانه تصمیمی سریع می‌گرفته و از مهلکه می‌گریخته. این چنین جهت‌گیری‌هایی در ادراک ما از محیط، بارها ما را در ادوار گذشته یاری کرده و جان ما را نجات داده است.

تمایلِ به تایید (Confirmation bias) در مورد اعتقادات نیز نقشی پر رنگ ایفا می‌کند. بسیاری از انسان‌ها به واسطه‌ی تربیت خانواده و اجتماع با اعتقادی خاص رشد می‌کنند و به سن بلوغ می‌رسند. این نوع اعتقادات به شکل پیش‌زمینه‌ در ذهن ما قرار می‌گیرند و ما ناخوداگاه آن‌ها را به عنوان قالب‌ها و پیش‌زمینه‌های فکری می‌پذیریم و به همین دلیل است که در تحقیق و تفحص در مورد اعتقاد خود همیشه به دنبال مواردی می‌گردیم که بیشتر در تصدیق و تایید اعتقاد اولیه ما باشند نه در جهت رد آن.

در صورتی که ما به دنبال در کنار هم گذاشتن اطلاعات از منابع مختلف و چه بسا مخالف نباشیم و همانند صحنه جرم با دید اولیه خود به پدیده‌ها بنگریم، به احتمال بسیار زیاد نتیجه‌گیری‌های اشتباهی در مورد آن پدیده خواهیم کرد. اگر ما روش انتخاب داده‌های ورودی خود را تصحیح نکنیم و  چنین جهت‌گیری‌هایی را تقویت کنیم، چه بسا این سوگیری‌ها به یک تعصب و در نهایت به جزم‌گرایی و خشک‌اندیشی منتهی شوند.

منبع : وب سایت گمانه