چه دور است آسمانی که زیر آن به دنیا آمدم 

اندیشه هایم در حرمانی بی پایان غوطه ورند 

اکنون تنها و غمگین مانند برگی در گرو باد 

میخواهم اشک بریزم میخواهم از لذت بخندم